جايى بيرون از خانهمان در جستوجوى ديكتاتورى و نشانههايش نباشيم.
ما با مسائلى روزگار مىگذرانيم كه از فرط پذيرفتهشدن و طبيعى جلوهكردن به مثابهى نوشيدن يك ليوان آب آشاميدنى هستند، اما خوب كه مىنگريم، جلوه اى از ديكتاتورى و استبداد هستند.
ديكتاتورى از اندرونى ما آغاز مىشود و موذيانه مىخزد به بيرون تا برسد به دل جامعه.
ديكتاتورى را بايد در اتاقخواب و در روابط بين زوجين يافت؛ وقتى “نه” مىگويد به تصاحبشدن اما عشوهى زنانه قلمداد مىشود.
ديكتاتورى از همان لحظه آغاز مىشود اما ما شاهد جلوه ى بيرونىاش هستيم؛ حكم عدم تمكين.
ديكتاتورى از همان لحظهاى آغاز مىشود كه در همان اتاق خواب مرد مىگويد “نه” اما خيانتكار بودن در نظر گرفته مىشود و به اصطلاح دو تا شدن شلوار.
ديكتاتورى از وقتى آغاز مىشود كه فرزند خانواده مىرنجد از باز شدن بیاجازه و ناگهانی در اتاقش، اما اعتراض او با خشونت و تهمت و توهين پاسخ داده مىشود.
ديكتاتورى از جایی شروع مىشود كه مذكرهاى خانواده به هر دليلى مىتوانند آمدوشد، نوع پوشش و روابط مونثها را سازماندهى و هدايت كنند؛ جلوهی بيرونىاش مىشود گشت ارشاد.
ديكتاتورى از جايى آغاز مىشود كه مردسالارى و زنسالارى حكمرانى مىكند اما گفتوگو محور بودن روابط معنایی ندارد؛ جلوه بيرونىاش مى شود انتخابات فرمايشى.
ديكتاتورى از جايى آغاز مىشود كه كوچكتر حق ابراز وجود در مقابل بزرگتر را ندارد. سلسله مراتب دست مىگذارد بيخ يقهى کوچکتر و اجازهی قد كشيدن جز در سايهى بزرگتر را به او نمىدهد؛ جلوه بيرونىاش مىشود آنچه در صحنه سياسى مىبينيم.
ديكتاتورى از همانجايى آغاز مىشود كه خانواده شوهر مىشوند خاندان توتانخامون و عروس بايد بر دستشان بوسه بزند؛ جلوه بيرونى آن مىشود جناحبندى سياسى و سلسلهمراتب اجتماعى.
ديكتاتورى از جايى آغاز مىشود كه كاربرد فردى به نام داماد مشخص نيست و او را با خدمتكار بىجيرهمواجب اشتباه مىگيرند و بايد مرتب “چشم” بگويد؛ جلوه بيرونى آن مىشود روابط اربابرعيتى در محيط كار.
ديكتاتورى از جايى شروع مىشود كه افراد براى هم خطمشى تعيين، و نظارت مىكنند بر كلام و رفتار يكديگر؛ جلوه بيرونىاش مىشود نظارت بر نهادهاى اجتماعى.
مثال ديكتاتورى در ابعاد كوچك كه قابل تعميم است به جامعه با ابعاد بزرگتر، بسيار است اما ريشه همهشان در يك موضوع: تععصب كوركورانه و پرهيز از گفتوگو و تبادلنظر براى بازگشت عقلانيت.
جايى بيرون از اندرونى خانهمان در جستوجوى ديكتاتورى نباشيم.
دیکتاتوری در وجود ماست، دقیقتر در آینه به خودمان نگاه کنیم.
هر کدام از ما یک دیکتاتور هستیم، با ظرفیتی بالا برای تبدیل شدن به دیکتاتوری تمامعیار. چنانچه نتوانیم گفتوگو کنیم و توان شنیدن نظرات مخالف را نداشته باشیم.
دیکتاتوری از رگ گردن به ما نزدیکتر است.

بدون دیدگاه